تبادل نظر تبادل نظر
  • تبادل نظر
  • کست باکس تبادل نظر
  • درباره ما
  • تماس با ما
آبان ۲۶, ۱۴۰۴
تبادل نظر
آبان ۲۶, ۱۴۰۴
تبادل نظر تبادل نظر
  • تبادل نظر
  • کست باکس تبادل نظر
  • درباره ما
  • تماس با ما
پادکست تبادل نظر — عکس کاور

پادکست «تبادل نظر» را در کست‌باکس دنبال کنید

گفت‌وگوها، نقد کتاب و خلاصه‌های صوتی برای روزهای فکرآور — هر هفته اپیزود جدید.

برای شنیدن اپیزودها و دنبال کردن روی دکمه زیر کلیک کنید.
دنبال کردن در کست‌باکس
تبادل نظر
صفحه اصلی/مولانا/غزل شمارهٔ ۲۵۶۰ – الا ای جان قدس آخر به سوی من نمی‌آیی

غزل شمارهٔ ۲۵۶۰ – الا ای جان قدس آخر به سوی من نمی‌آیی

چاپ
52 بازدید
0 نظر
مولانا molana

الا ای جان قدس آخر به سوی من نمی‌آیی

هماره جان به تن آید تو سوی تن نمی‌آیی

بدم دامن کشان تا تو ز من دامن کشیدستی

ز اشک خون همی‌ریزم در این دامن نمی‌آیی

زهی بی‌آبی جانم چو نیسانت نمی‌بارد

زهی خرمن که سوی این سیه خرمن نمی‌آیی

چو دورم زان نظر کردن نظاره عالمی گشتم

نظاره من بیا گر تو نظر کردن نمی‌آیی

الا ای دل پری خوانی نگویی آن پری را تو

چرا خوابم ببردی گر به سحر و فن نمی‌آیی

الا ای طوق وصل او که در گردن همی‌زیبی

چو قمری ناله می‌دارم که در گردن نمی‌آیی

دل تو همچو سنگ و من چو آهن ثابت اندر عشق

ایا آهن ربا آخر سوی آهن نمی‌آیی

ز ما و من برست آن کس که تو رویی بدو آری

چرا تو سوی این هجران صد چون من نمی‌آیی

فزایش از کجا باشد بهارا چون نمی‌باری

سکونت از کجا آخر سوی مسکن نمی‌آیی

الا ای نور غایب بین در این دیده نمی‌تابی

الا ای ناطقه کلی بدین الکن نمی‌آیی

چو ارزن خرد گشتستم ز بهر مرغ مژده آور

الا ای مرغ مژده آور بدین ارزن نمی‌آیی

همه جان‌ها شده لرزان در این مکمن گه هجران

برای امن این جان‌ها در این مکمن نمی‌آیی

زبان چون سوسن تازه به مدحت ای خوش آوازه

الا گلزار ربانی بدین سوسن نمی‌آیی

الا ای باده شادان به عشق اندر چو استادان

درونت خنب سرمستی چرا از دن نمی‌آیی

معاش خانه جانم اگر نه از قرص خورشید است

چرا ای خانه بی‌خورشید تو روشن نمی‌آیی

اگر نه طالب اویی به خانه خانه خورشید

چرا چون شکل شب دزدان به هر روزن نمی‌آیی

چو صحرای جمال او برای جان بود مؤمن

چرا در خوف می‌باشی چرامؤمننمی‌آیی

تو بشکن جوز این تن را بکوب این مغز را درهم

چرا اندر چراغ عشق چون روغن نمی‌آیی

تو آب و روغنی کردی به نورت ره کجا باشد

مبر تو آب بی‌روغن که بی‌دشمن نمی‌آیی

چه نقد پاک می‌دانی تو خود را وین نمی‌بینی

که اندر دست خود ماندی و در مخزن نمی‌آیی

ز عشق شمس تبریزی چو موسی گفته‌ام ارنی

ز سوی طور تبریزی چرا چون لن نمی‌آیی

مولانا molana

برچسب ها:

دیوان شمس

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

امتیاز شما: میانگین: ۰/5

هیچ نظر! یکی از اولین.

بهره وری آرام

بهره وری آرام
تبادل نظر | خلاصه کتاب
بهره وری آرام
Loading
00:00 / 20:55

Subscribe: CastBox

مکالمه بعدی

مکالمه بعدی جفرسون فیشر
تبادل نظر | خلاصه کتاب
مکالمه بعدی
Loading
00:00 / 10:07

Subscribe: CastBox

کار عمیق

کار عمیق
تبادل نظر | خلاصه کتاب
کار عمیق
Loading
00:00 / 15:03

Subscribe: CastBox

1 2 3 … 6 next »
تبادل نظر TabadolNazar.ir
غزل شمارهٔ ۱۷۲۲ – بدار دست ز ریشم که باده‌ای خوردم
جواب مرحله ٣١٠ بازی آمیرزا |
درس پنجم عربی هشتم
غزل شمارهٔ ۲۰۸۸ – ببردی دلم را بدادی به زاغان
آخرین نوشته ها
در جواب یلدات مبارک چی بگم ؟
در جواب یلدات مبارک چی بگم ؟
چطور مثل یک حرفه‌ای اولویت‌بندی کنیم؟ | روش کاربردی Noemi Kis برای مدیریت کارها
چطور مثل یک حرفه‌ای اولویت‌بندی کنیم؟ | روش کاربردی Noemi Kis برای مدیریت کارها
معنی بی بی لازم
معنی بی بی لازم | یعنی چه؟
لینگانو
لینگانو؛ نقد، بررسی و تجربه کاربران
چگونه با هرکسی صحبت کنیم
خلاصه کتاب چگونه با هرکسی صحبت کنیم نوشته لیل لوندز

شنیدن همه‌ی اپیزودهای پادکست تبادل نظر رایگان است. اما برای انتشار پادکست در جاهای دیگر باید ایمیل بزنید و اجازه بگیرید.

TabadolNazar.ir