غزل شمارهٔ ۲۶۴۲ – زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی
زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی کاین جاست تو را خانه کجایی تو کجایی آن جا که نه جای است چراگاه تو بودهست زین شهره چراگاه تو محروم چرایی جاندار سراپرده...
غزل شمارهٔ ۲۶۴۷ – دلا چون واقف اسرار گشتی
دلا چون واقف اسرار گشتی ز جمله کارها بیکار گشتی همان سودایی و دیوانه میباش چرا عاقل شدی هشیار گشتی تفکر از برای برد باشد تو سرتاسر همه ایثار گشتی همان ترتیب...
غزل شمارهٔ ۲۶۴۸ – دریغا کز میان ای یار رفتی
دریغا کز میان ای یار رفتی به درد و حسرت بسیار رفتی بسی زنهار گفتی لابه کردی چه سود از حکم بیزنهار رفتی به هر سو چاره جستی حیله کردی ندیده چاره و ناچار رفتی...
غزل شمارهٔ ۲۶۱۲ – در کوی کی میگردی ای خواجه چه میخواهی
در کوی کی میگردی ای خواجه چه میخواهی پابسته شدی چون من زان دلبر خرگاهی گر بسته شدی از وی رسته ز همه بندی نی خدمت کس خواهی نی خسروی و شاهی شد خدمت تو دستان...
غزل شمارهٔ ۲۶۱۹ – گل گفت مرا نرمی از خار چه میجویی
گل گفت مرا نرمی از خار چه میجویی گفتم که در این سودا هشیار چه میجویی گفتا که در این سودا دلدار تو کو بنما گفتم نشدی بیدل دلدار چه میجویی گفتا هله مستانه...
غزل شمارهٔ ۲۶۲۰ – ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا هیهات چنان رویی یابند به بیرویی در عین نظر بنشین چون...