غزل شمارهٔ ۲۵۸۵ – گر نرگس خون خوارش دربند امانستی
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را هم ساغر سلطانی اندر دورانستی هم کوه بدان سختی چون شیره و...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۶ – گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی گر نقش پذیرفتی در شش جهت عالم بالا همه باغستی پستی همه کانستی از خلق نهان زان شد تا جمله مرا...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۷ – ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی
ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی در روح نظر کردی چون روح سفر...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۸ – ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی از کار خود افتادی در کار دگر رفتی صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی صد بار فسون کردم خار از تو...
غزل شمارهٔ ۲۵۵۱ – دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی چو نامت بشنود دلها نگنجد در منازلها شود حل جمله مشکلها به نور لم یزل بینی بگفتم آفتابا...
غزل شمارهٔ ۲۵۵۲ – کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی
کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی که با صد رو طمع دارد ز روز عشق فردایی طمع دارند و نبودشان که شاه جان کند ردشان ز آهن سازد او سدشان چو ذوالقرنین آسایی...