غزل شمارهٔ ۱۶۱۵ – من اگر دست زنانم نه من از دستْ زنانم
من اگر دست زنانم نه من از دستْ زنانم نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم من اگر مست...
غزل شمارهٔ ۱۶۱۶ – ز یکی پسته دهانی صنمی بسته دهانم
ز یکی پسته دهانی صنمی بسته دهانم چو برویید نباتش چو شکر بست زبانم همه خوبی قمر او همه شادی است مگر او که از او من تن خود را ز شکر بازندانم تو چه پرسی که کدامی...
غزل شمارهٔ ۱۶۱۷ – بت بینقش و نگارم جز تو یار ندارم
بت بینقش و نگارم جز تو یار ندارم توی آرام دل من مبر ای دوست قرارم ز جفای تو حزینم جز عشقت نگزینم هوسی نیست جز اینم جز از این کار ندارم تو به رخسار چو ماهی چه...
غزل شمارهٔ ۱۶۱۸ – علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم
علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم به لب چشمه حیوان بکشم پای بمیرم به که مانم به که مانم که سطرلاب جهانم چو قضا حکم روانم نه امیرم نه وزیرم بروی ای عالم هستی همه را...
غزل شمارهٔ ۱۶۱۹ – تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم
تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم بشکست جام توبه چو شراب عشق خوردم به جمال بینظیرت به شراب شیرگیرت که به گرد عهد و توبه نروم دگر نگردم به لب شکرفشانت به...
غزل شمارهٔ ۱۶۰۱ – بار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم
بار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم یار آمد در میان ما از میان برخاستیم از فنا رو تافتیم و در بقا دربافتیم بینشان را یافتیم و از نشان برخاستیم گرد از دریا...