غزل شمارهٔ ۲۸۶۰ – هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی
هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی قمری باخبری درد دوایی عجبی هست در صفه ما صف شکنی کز نظرش تابد از روزن دل نور ضیایی عجبی این چه جام است که از عین بقا سر برزد تا...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۱ – چند روز است که شطرنج عجب میبازی
چند روز است که شطرنج عجب میبازی دانه بوالعجب و دام عجب میسازی کی برد جان ز تو گر ز آنک تو دل سخت کنی کی برد سر ز تو گر ز آنک بدین پردازی صفت حکم تو در خون...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۲ – هله هشدار که با بیخبران نستیزی
هله هشدار که با بیخبران نستیزی پیش مستان چنان رطل گران نستیزی گر نخواهی که کمان وار ابد کژ مانی چون کشندت سوی خود همچو کمان نستیزی گر نخواهی که تو را گرگ هوا...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۳ – وقت آن شد که بدان روح فزا آمیزی
وقت آن شد که بدان روح فزا آمیزی مرغ زیرک شوی و خوش به دو پا آویزی سینه بگشا چو درختان به سوی باد بهار ز آنک زهر است تو را باد روی پاییزی به شکرخنده معنی تو شکر...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۸ – صفت خدای داری چو به سینهای درآیی
صفت خدای داری چو به سینهای درآیی لمعان طور سینا تو ز سینه وانمایی صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی صفت شراب داری تو به مجلسی...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۹ – بکشید یار گوشم که تو امشب آن مایی
بکشید یار گوشم که تو امشب آن مایی صنما بلی ولیکن تو نشان بده کجایی چو رها کنی بهانه بدهی نشان خانه به سر و دو دیده آیم که تو کان کیمیایی و اگر به حیله کوشی دغل...