غزل شمارهٔ ۲۸۵۷ – چه جمال جان فزایی که میان جان مایی
چه جمال جان فزایی که میان جان مایی تو به جان چه مینمایی تو چنین شکر چرایی چو بدان تو راه یابی چو هزار مه بتابی تو چه آتش و چه آبی تو چنین شکر چرایی غم عشق تو...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۲ – تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری
تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری تو کبیری تو کبیری تو کبیر ابن کبیری تو اصولی تو اصولی تو اصول ابن اصولی تو خبیری تو خبیری تو خبیر ابن خبیری تو لطیفی تو...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۳ – ز کجایی ز کجایی هله ای مجلس سامی
ز کجایی ز کجایی هله ای مجلس سامی نفسی در دل تنگی نفسی بر سر بامی هله ای جان و جهانم مدد نور نهانم ستن چرخ و زمینی هوس خاصی و عامی عجب از خلوتیانی عجب از مجلس...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۴ – مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی
مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی ز تو پرماه شود چرخ چو بر چرخ برآیی کی بود چرخ و ثریا که بشاید قدمت را و اگر نیز بشاید ز تو یابند سزایی همه بیخدمت و رشوت رسد...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۵ – مثل ذره روزن همگان گشته هوایی
مثل ذره روزن همگان گشته هوایی که تو خورشیدشمایل به سر بام برآیی همه ذرات پریشان ز تو کالیوه و شادان همه دستک زن و گویان که تو در خانه مایی همه در نور نهفته همه...
غزل شمارهٔ ۲۸۲۹ – تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری
تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری چه خوش است این صبوری چه کنم نمیگذاری سر این خدای داند که مرا چه میدواند تو چه دانی ای دل آخر تو بر این چه دست داری به...