غزل شمارهٔ ۲۸۳۰ – هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی که چراغ دزد باشد شب و...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۱ – چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی
چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی منم و خیال یاری غم و نوحه و فغانی چو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازم در مسجدم بسوزد چو بدو رسد اذانی رخ قبلهام کجا شد که...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۲ – صنما چنان لطیفی که به جان ما درآیی
صنما چنان لطیفی که به جان ما درآیی صنما به حق لطفت که میان ما درآیی تو جهان پاک داری نه وطن به خاک داری چه شود اگر زمانی به جهان ما درآیی تو لطیف و بینشانی ز...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۳ – سوی باغ ما سفر کن بنگر بهار باری
سوی باغ ما سفر کن بنگر بهار باری سوی یار ما گذر کن بنگر نگار باری نرسی به باز پران پی سایهاش همیدو به شکارگاه غیب آ بنگر شکار باری به نظاره و تماشا به سواحل...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۴ – به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی
به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی چه بود حیات بیاو هوسی و چارمیخی چه بود به پیش او جان دغلی کمین غلامی قدحی دو چون بخوردی...
غزل شمارهٔ ۲۸۳۵ – ز گزاف ریز باده که تو شاه ساقیانی
ز گزاف ریز باده که تو شاه ساقیانی تو نهای ز جنس خلقان تو ز خلق آسمانی دو هزار خنب باده نرسد به جرعه تو ز کجا شراب خاکی ز کجا شراب جانی می و نقل این جهانی چو...