غزل شمارهٔ ۸۶۰ – ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد
ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد مرغت شکار گردد صید حلال گیرد مه میدود چو آیی در ظل آفتابی بدری شود اگر چه شکل هلال گیرد در دل مقام سازد همچون خیال آن کس کاندر...
غزل شمارهٔ ۸۶۱ – لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد تشنیع میزنی که جفا کرد آن نگار خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد عشقش شکر بس است اگر او شکر...
غزل شمارهٔ ۸۶۲ – قومی که بر براق بصیرت سفر کنند
قومی که بر براق بصیرت سفر کنند بی ابر و بیغبار در آن مه نظر کنند در دانههای شهوتی آتش زنند زود وز دامگاه صعب به یک تک عبر کنند از خارخار این گر طبع آن طرف...
غزل شمارهٔ ۸۶۳ – آتش پریر گفت نهانی به گوش دود
آتش پریر گفت نهانی به گوش دود کز من نمیشکیبد و با من خوش است عود قدر من او شناسد و شکر من او کند کاندر فنای خویش بدیدست عود سود سر تا به پای عود گره بود بند...
غزل شمارهٔ ۸۶۴ – بلبل نگر که جانب گلزار میرود
بلبل نگر که جانب گلزار میرود گلگونه بین که بر رخ گلنار میرود میوه تمام گشته و بیرون شده ز خویش منصوروار خوش به سر دار میرود اشکوفه برگ ساخته نهر نثار شاه...
غزل شمارهٔ ۸۶۵ – جانا بیار باده که ایام میرود
جانا بیار باده که ایام میرود تلخی غم به لذت آن جام میرود جامی که عقل و روح حریف و جلیس اوست نی نفس کوردل که سوی دام میرود با جام آتشین چو تو از در درآمدی...