غزل شمارهٔ ۲۸۲۸ – خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری
خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری قمری است رونموده پر نور برگشوده دل و چشم وام بستان ز کسی اگر نداری عجب از کمان پنهان شب و...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۹ – پیش شمع نور جان دل هست چون پروانهای
پیش شمع نور جان دل هست چون پروانهای در شعاع شمع جانان دل گرفته خانهای سرفرازی شیرگیری مست عشقی فتنهای نزد جانان هوشیاری نزد خود دیوانهای خشمشکلی صلحجانی...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۱ – هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی
هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی نقش بند جان آتش رنگ او با ماستی ور نبودی پرده دار برق...
غزل شمارهٔ ۲۷۹۹ – بیگهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری
بیگهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری آتشی اندرزنی از سوی مه در مشتری منگر آخر سوی روزن سوی روی من نگر تا ز روی من به روزنهای غیبی بنگری روی زرینم به هر سو شش جهت...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۰ – در میان جان نشین کامروز جان دیگری
در میان جان نشین کامروز جان دیگری کاین جهان خیره است در تو کز جهان دیگری خوش خرام ای سرو جان کامروز جان دیگری خوش بخند ای گلستان کز گلستان دیگری آب خلقان رفت...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۱ – عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی
عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی وز برای امتحان بر نقد مردان آتشی داغ سلطان مینهند اندر دل مردان عشق تخت سلطان در میان و گرد سلطان آتشی آفتابش تافته در روزن...