غزل شمارهٔ ۷۵۶ – علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود
علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود بر بهار جان فزا زنهار تو جرمی منه علت ناصور تو گر زانک گرگ و دد شود هر درخت و باغ را...
غزل شمارهٔ ۷۵۷ – وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود مست آن می گر...
غزل شمارهٔ ۷۳۷ – نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد
نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد گریههای جمله عالم در وصالش خنده شد یاد آن کس کن که چون خوبی او رویی نمود حسنهای جمله عالم حسن او را بنده شد جمله آب...
غزل شمارهٔ ۷۳۸ – مطربم سرمست شد انگشت بر رق میزند
مطربم سرمست شد انگشت بر رق میزند پرده عشاق را از دل به رونق میزند رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون ایستاده بر فراز عرش سنجق میزند اولیا و انبیا حیران...
غزل شمارهٔ ۷۳۹ – قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند
قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند هین که آمد دود غم تا خلق را غمگین کند ای تو رنگ عافیت زیرا که ماه از خاصیت سنگها را لعل سازد میوه را رنگین کند پرده بردار...
غزل شمارهٔ ۷۴۰ – مشک و عنبر گر ز مشک زلف یارم بو کند
مشک و عنبر گر ز مشک زلف یارم بو کند بوی خود را واهلد در حال و زلفش بو کند کافر و مؤمن گر از خوی خوشش واقف شوند خوی را خود واکند در حین و خو با او کند آفتابی...