غزل شمارهٔ ۲۸۰۲ – آخر ای دلبر تو ما را مینجویی اندکی
آخر ای دلبر تو ما را مینجویی اندکی آخر ای ساقی ز غم ما را نشویی اندکی آخر ای مطرب نگویی قصه دلدار ما گر نگویی بیشتر آخر بگویی اندکی گر بدی گفتند از من من...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۳ – ساقیا شد عقلها هم خانه دیوانگی
ساقیا شد عقلها هم خانه دیوانگی کرده مالامال خون پیمانه دیوانگی صد هزاران خانه هستی به آتش درزده تشنگان مرد و زن مردانه دیوانگی ما دوسر چون شانهایم ایرا...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۴ – چون تو آن روبند را از روی چون مه برکنی
چون تو آن روبند را از روی چون مه برکنی چون قضای آسمانی توبهها را بشکنی منگر اندر شور و بدمستی من ای نیک عهد بنگر آخر در میی کاندر سرم میافکنی اول از دست...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۵ – ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظارهای
ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظارهای چون به اصل اصل خویش آید چنین هر پارهای هر طرف آید به دستش بیصراحی بادهای هر طرف آید به چشمش دلبری عیارهای دلبری که...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۶ – آه کان سایه خدا گوهردلی پرمایهای
آه کان سایه خدا گوهردلی پرمایهای آفتاب او نهشت اندر دو عالم سایهای آفتاب و چرخ را چون ذرهها برهم زند وز جمال خود دهدشان نو به نو سرمایهای عشق و عاشق را چه...
غزل شمارهٔ ۲۸۰۷ – گشت جان از صدر شمس الدین یکی سوداییی
گشت جان از صدر شمس الدین یکی سوداییی در درون ظلمت سودا ورا داناییی یک بلندی یافت بختم در هوای شمس دین کز ورای آن نباشد وهم را گنجاییی مایه سودا در این عشقم...