غزل شمارهٔ ۲۸۰۸ – گرچه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی
گرچه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی و آنک نفی محض باشد گرچه اثباتی کنی آنک او رد دل است از بددرونیهای خویش گر نفاقی پیشش آری یا که طاماتی کنی ور تو خود را از...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۱ – ساقیا بر خاک ما چون جرعهها میریختی
ساقیا بر خاک ما چون جرعهها میریختی گر نمیجستی جنون ما چرا میریختی ساقیا آن لطف کو کان روز همچون آفتاب نور رقص انگیز را بر ذرهها میریختی دست بر لب مینهی...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۲ – گر شراب عشق کار جان حیوانیستی
گر شراب عشق کار جان حیوانیستی عشق شمس الدین به عالم فاش و یک سانیستی گر نه در انوار غیرت غرق بودی عشق او حلقه گوش روان و جان انسانیستی گر نبودی بزم شمس الدین...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۳ – ای نرفته از دل من اندرآ شاد آمدی
ای نرفته از دل من اندرآ شاد آمدی ای تو شمع شب فروزی مرحبا شاد آمدی خانقاه روحیان را از تو حلو و حمزهها جان جان صوفیانی الصلا شاد آمدی شب چو چتر و مه چو سلطان...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۵ – گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی
گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی اندر آن یغما رفیق ترک یغما بودمی ور چو چشم خونی او بودمی من فتنه جوی در میان حلقههای شور و غوغا بودمی گر ضمیر هر خسی ما را...
غزل شمارهٔ ۲۷۸۸ – آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای صاعقه است از برق او بر جان هر بیچارهای چون ز پیش رشتهای در لعل چون آتش بتافت موج زد دریای گوهر از میان خارهای این دل...