غزل شمارهٔ ۴۹۰ – مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست
مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست همیشه سجده گهم آستان خرگه توست به هر شبی کشدم تا به روز زنده کند نوای آن سگ کو پاسبان درگه توست ز پیش آب و گل من بدید روح...
غزل شمارهٔ ۴۹۱ – جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست چرا ز باد مکافات داد و بیدادست به باد و بود محمد نگر که چون باقیست ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیادست ز باد بولهب و جنس او...
غزل شمارهٔ ۴۷۳ – هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست ما به چمن میرویم عزم تماشا که راست نوبت خانه گذشت نوبت بستان رسید صبح سعادت دمید وقت وصال و لقاست ای شه صاحب قران خیز ز...
غزل شمارهٔ ۴۷۴ – ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات خیال تو چو درآید به سینه عاشق درون خانه تن پر شود چراغ حیات دود به پیش خیالت خیالهای دگر چنانک...
غزل شمارهٔ ۴۷۵ – بیا که عاشق ماهست وز اختران پیداست
بیا که عاشق ماهست وز اختران پیداست بدانک مست تجلی به ماه راه نماست میان روز شتر بر سر مناره رود هر آنک گوید کو کو بدانک نابیناست بگرد عاشق اگر صد هزار خام بود...
غزل شمارهٔ ۴۷۶ – بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست
بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست که بنده قد و ابروی تست هر کژ و راست فتد به پای تو دولت نهد به پیش تو سر که آدمی و پری در ره تو بیسر و پاست پریر جان من از...