غزل شمارهٔ ۴۷۷ – ز آفتاب سعادت مرا شراباتست
ز آفتاب سعادت مرا شراباتست که ذرههای تنم حلقه خراباتست صلای چهره خورشید ما که فردوسست صلای سایه زلفین او که جناتست به آسمان و زمین لطف ایتیا فرمود که آسمان و...
غزل شمارهٔ ۴۷۸ – وجود من به کف یار جز که ساغر نیست
وجود من به کف یار جز که ساغر نیست نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست چو ساغرم دل پرخون من و تن لاغر به دست عشق که زرد و نزار و لاغر نیست به غیر خون مسلمان...
غزل شمارهٔ ۴۷۹ – ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست
ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست بهانه کن که بتان را بهانه آیینست از آن لب شکرینت بهانههای دروغ به جای فاتحه و کاف و ها و یاسین است وفا طمع نکنم زانک جور...
غزل شمارهٔ ۴۸۰ – به حق آن که در این دل به جز ولای تو نیست
به حق آن که در این دل به جز ولای تو نیست ولی او نشوم کو ز اولیای تو نیست مباد جانم بیغم اگر فدای تو نیست مباد چشمم روشن اگر سقای تو نیست وفا مباد امیدم اگر به...
غزل شمارهٔ ۴۸۱ – چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست جهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیست سزای آنک زید بیرخ تو زین بترست سزای بنده مده گرچه او سزای تو نیست نثار خاک تو...
غزل شمارهٔ ۴۶۲ – یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست سرو بلندم تو را راست نشانی دهم راستتر از سروقد نیست نشانی راست هست گواه قمر چستی و خوبی و فر...