غزل شمارهٔ ۴۶۳ – هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست خود ز فلک...
غزل شمارهٔ ۴۶۴ – نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست درج عطا شد پدید غره دریا رسید صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست صورت و تصویر کیست این شه و...
غزل شمارهٔ ۴۶۵ – کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست
کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست لاف زنم لاف لاف چونک خریدارم اوست طوطی گویا شدم چون شکرستانم اوست بلبل بویا شدم چون گل و گلزارم اوست پر به ملک برزنم چون پر...
غزل شمارهٔ ۴۶۶ – باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست
باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست گرچه غلط میدهد نیست غلط اوست اوست گاه خوش خوش شود گه همه آتش شود تعبیههای عجب یار مرا خوست خوست نقش وفا وی کند پشت به ما...
غزل شمارهٔ ۴۶۷ – آنک چنان میرود ای عجب او جان کیست
آنک چنان میرود ای عجب او جان کیست سخت روان میرود سرو خرامان کیست حلقه آن جعد او سلسله پای کیست زلف چلیپا و شش آفت ایمان کیست در دل ما صورتیست ای عجب آن نقش...
غزل شمارهٔ ۴۶۸ – با وی از ایمان و کفر باخبری کافریست
با وی از ایمان و کفر باخبری کافریست آنک از او آگهست از همه عالم بریست آه که چه بیبهرهاند باخبران زانک هست چهره او آفتاب طره او عنبریست آه از آن موسیی کانک...