غزل شمارهٔ ۴۵۹ – ای مردهای که در تو ز جان هیچ بوی نیست
ای مردهای که در تو ز جان هیچ بوی نیست رو رو که عشقِ زندهدلان مردهشوی نیست ماننده خزانی هر روز سردتر در تو ز سوز عشق یکی تای موی نیست هرگز خزان بهار شود؟...
غزل شمارهٔ ۴۶۰ – عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست
عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست سایهی زلفین تو در دو جهان جای ماست از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت و آنک بشد غرق عشق قامت و بالای ماست هر گل سرخی که هست از...
غزل شمارهٔ ۴۶۱ – شاه گشادست رو، دیده شه بین که راست ؟
شاه گشادست رو، دیده شه بین که راست ؟ باده گلگونِ شه، بر گل و نسرین که راست ؟ شاه در این دم به بزم پای طرب درنهاد بر سر زانوی شه تکیه و بالین که راست ؟ پیش رخ...
غزل شمارهٔ ۴۴۱ – بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حُسن! برون آ دمی ز ابر کآن چهرهٔ مُشَعشَعِ تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل...
غزل شمارهٔ ۴۴۲ – بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست خود اوست جمله طالب و ما همچو سایهها ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست گاهی به جوی...
غزل شمارهٔ ۴۴۳ – از دل به دل برادر گویند روزنیست
از دل به دل برادر گویند روزنیست روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست زان روزنه نظر کن در خانه جلیس...