غزل شمارهٔ ۴۱۴ – روز و شب خدمت تو بیسر و بیپا چه خوشست
روز و شب خدمت تو بیسر و بیپا چه خوشست در شکرخانه تو مرغ شکرخا چه خوشست بر سر غنچه بسته که نهان میخندد سایه سرو خوش نادره بالا چه خوشست زاغ اگر عاشق سرگین خر...
غزل شمارهٔ ۴۱۵ – تشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست
تشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست بر سر گنج گدا بین که چه پرتاب شدست ای بسا خشک لبا کز گره سحر کسی در ارس بیخبر از آب چو دولاب شدست چشم بند ار نبدی که گرو...
غزل شمارهٔ ۴۱۶ – مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است
مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است نبود بسته بود رسته و روییده خوش است تف و بوی جگر سوخته و جوشش خون گرد زیر و بم مطرب به چه پیچیده خوش است ز ابر پرآب دو...
غزل شمارهٔ ۴۱۷ – من پری زادهام و خواب ندانم که کجاست
من پری زادهام و خواب ندانم که کجاست چونک شب گشت نخسپند که شب نوبت ماست چون دماغ است و سر استت مکن استیزه بخسب دخل و خرج است چنین شیوه و تدبیر سزاست خرج بیدخل...
غزل شمارهٔ ۴۱۸ – سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت توست
سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت توست بستان جام و درآشام که آن شربت توست عدد ذره در این جو ِ هوا عشاقند طرب و حالت ایشان مدد حالت توست همگی پرده و پوشش ز پی...
غزل شمارهٔ ۴۱۹ – بوسهای داد مرا دلبر عیار و برفت
بوسهای داد مرا دلبر عیار و برفت چه شدی چونک یکی داد بدادی شش و هفت هر لبی را که ببوسید نشانها دارد که ز شیرینی آن لب بشکافید و بکفت یک نشان آنک ز سودای لب آب...