غزل شمارهٔ ۴۲۰ – ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت
ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت چون چنین است صنم پند مده عاشق را آهن سرد چه کوبی که وی از پند گذشت تو چه پرسیش که چونی و...
غزل شمارهٔ ۴۰۱ – اندرآ ای مه که بیتو ماه را استاره نیست
اندرآ ای مه که بیتو ماه را استاره نیست تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست چون خیالت بر که آید چشمهها گردد روان خود گرفتم کاین دل ما جز که و جز خاره نیست...
غزل شمارهٔ ۴۰۲ – نقشبند جان که جانها جانب او مایلست
نقشبند جان که جانها جانب او مایلست عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست آنکه باشد بر زبانها لا احب الافلین باقیات الصالحات است آنکه در دل حاصلست دل مثال...
غزل شمارهٔ ۴۰۳ – گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست
گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست ور تو پنداری مرا بیتو قراری هست نیست ور تو گویی چرخ میگردد به کار نیک و بد چرخ را جز خدمت خاک تو کاری هست نیست سالها...
غزل شمارهٔ ۴۰۴ – هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت می روح آمد نادر رو از آن هم بچش آخر که به یک جرعه بپرد همه طراری و هوشت چو از این هوش...
غزل شمارهٔ ۴۰۵ – به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت
به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت که سر و پا و سلامت نبود روز قیامت حشم عشق درآمد ربض شهر برآمد هله ای یار قلندر بشنو طبل ملامت دل و جان فانی لا کن تن خود همچو...