غزل شمارهٔ ۳۹۸ – از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست
از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست وز جمال لایزالی هفت و پنج و چار مست این قیامت بین که گویی آشکارا شد ز غیب خم و کوزه حوض کوثر از می جبار مست تن چو سایه بر زمین...
غزل شمارهٔ ۳۹۹ – آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست
آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست آخر ای کان شکر وقت شکرریزی شدست تو چو آب زندگانی ما چو دانه زیر خاک وقت آن کز لطف خود با ما درآمیزی شدست گر بپوسم همچو دانه...
غزل شمارهٔ ۴۰۰ – چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست
چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست وین همه اوصاف رسوا معدنش آب و گلست از هوا و شهوت ای جان آب و گل می صد شود مشکل این ترک هوا و کاشف هر مشکلست وین تعلل بهر...
غزل شمارهٔ ۳۸۰ – آن خواجه اگر چه تیزگوش است
آن خواجه اگر چه تیزگوش است استیزه کن و گران فروش است من غره به سست خنده او ایمن گشتم که او خموش است هش دار که آب زیر کاه است بحری است که زیر که به جوش است هر...
غزل شمارهٔ ۳۸۱ – آن ره که بیامدم کدامست
آن ره که بیامدم کدامست تا بازروم که کار خامست یک لحظه ز کوی یار دوری در مذهب عاشقان حرامست اندر همه ده اگر کسی هست والله که اشارتی تمامست صعوه ز کجا رهد که...
غزل شمارهٔ ۳۸۲ – ای از کرم تو کار ما راست
ای از کرم تو کار ما راست هر جای که خرمیست ما راست عاشق به جهان چه غصه دارد؟ تا جام شراب وصل برجاست هر باد چغانهای گرفته کاو منتظر اشارت ماست هر آب چو...