غزل شمارهٔ ۳۷۹ – ای کرده میان سینه غارت
ای کرده میان سینه غارت ای جان و هزار جان شکارت جز کشتن عاشقان چه شغلت جز کشتن خلق چیست کارت میکش که درست باد دستت ای جان جهانیان نثارت بس کشته زنده را که دیدم...
غزل شمارهٔ ۳۵۸ – نگار خوب شکربار چونست
نگار خوب شکربار چونست چراغ دیده و دیدار چونست عجب آن غمزه غماز چونست عجب آن طره طرار چونست عجب آن شهره بازار خوبی عجب آن رونق گلزار چونست دلم از مهر در ماتم...
غزل شمارهٔ ۳۵۹ – در این جو دل چو دولاب خرابست
در این جو دل چو دولاب خرابست که هر سویی که گردد پیشش آبست وگر تو پشت سوی آب داری به پیش روت آب اندر شتابست چگونه جان برد سایه ز خورشید که جان او به دست آفتابست...
غزل شمارهٔ ۳۶۰ – ایا ساقی توی قاضی حاجات
ایا ساقی توی قاضی حاجات شرابی ده که آرد در مراعات چنان گشتم ز مستی و خرابی که نشناسم اشارات از عبارات پدر بر خم خمرم وقف کردست سبیلم کرد مادر بر خرابات دو گوشم...
غزل شمارهٔ ۳۶۱ – اگر حوا بدانستی ز رنگت
اگر حوا بدانستی ز رنگت سترون ساختی خود را ز ننگت سیاهی جانت ار محسوس گشتی همه عالم شدی زنگی ز زنگت تو آن ماری که سنگ از تو دریغ است سرت را کس نکوبد جز به سنگت...
غزل شمارهٔ ۳۶۲ – دو چشم آهوانش شیرگیرست
دو چشم آهوانش شیرگیرست کز او بر من روان باران تیرست کمان ابروان و تیر مژگان گواهانند کو بر جان امیرست چو زلف درهمش درهم از آنم که بوی او به از مشک و عبیرست در...