غزل شمارهٔ ۳۴۸ – صدایی کز کمان آید نذیریست
صدایی کز کمان آید نذیریست که اغلب با صدایش زخم تیریست مؤثر را نگر در آب آثار کاثر جستن عصای هر ضریریست پس لا تبصرونت تبصرونیست بصر جستن ز الهام بصیریست تو هر...
غزل شمارهٔ ۳۴۹ – مبر رنج ای برادر خواجه سخت است
مبر رنج ای برادر خواجه سخت است به وقت داد و بخشش شوربخت است اگر چه باغ را نیمی گرفته است ولیکن سخت بیمیوه درخت است گشاده ابروست و بسته کیسه مشو غره که او را...
غزل شمارهٔ ۳۵۰ – ز بعد وقت نومیدی امیدیست
ز بعد وقت نومیدی امیدیست به زیر کوری اندر سینه دیدیست نبینی نور چون دانی تو کوری سیه نادیده کی داند سپیدیست قرین صد هزاران نقش و معنی نهان تصریف سلطان وحیدیست...
غزل شمارهٔ ۳۵۱ – طبیب درد بیدرمان کدامست
طبیب درد بیدرمان کدامست رفیق راه بیپایان کدامست اگر عقلست پس دیوانگی چیست وگر جانست پس جانان کدامست چراغ عالم افروز مخلد که نی کفرست و نی ایمان کدامست پر از...
غزل شمارهٔ ۳۵۲ – چو با ما یار ما امروز جفتست
چو با ما یار ما امروز جفتست بگویم آنچ هرگز کس نگفتهست همه مستند این جا محرمانند میندیش از کسی غماز خفتهست خزان خفت و بهاران گشت بیدار نمیبینی درخت و گل...
غزل شمارهٔ ۳۵۳ – زهی می کاندر آن دستست هیهات
زهی می کاندر آن دستست هیهات که عقل کل بدو مستست هیهات بر آن بالا برد دل را که آن جا سر نیزه زحل پستست هیهات هر آن کو گشت بیخویش اندر این بزم ز خویش و اقربا...