غزل شمارهٔ ۳۵۴ – ز میخانه دگربار این چه بویست
ز میخانه دگربار این چه بویست دگربار این چه شور و گفت و گویست جهان بگرفت ارواح مجرد زمین و آسمان پرهای و هویست بیا ای عشق این می از چه خمست اشارت کن خرابات از...
غزل شمارهٔ ۳۵۵ – در این خانه کژی ای دل گهی راست
در این خانه کژی ای دل گهی راست برون رو هی که خانه خانه ماست چو بادی تو گهی گرم و گهی سرد رو آن جا که نه گرما و نه سرماست تو خواهی که مرا مستور داری منم روز و...
غزل شمارهٔ ۳۵۶ – تو را در دلبری دستی تمامست
تو را در دلبری دستی تمامست مرا در بیدلی درد و سقامست بجز با روی خوبت عشقبازی حرامست و حرامست و حرامست همه فانی و خوان وحدت تو مدامست و مدامست و مدامست چو چشم...
غزل شمارهٔ ۳۵۷ – چو آن کان کرم ما را شکارست
چو آن کان کرم ما را شکارست به هر دم هدیه ما را ده هزارست که ما را نردبان زرین و سیمین نهد چون قصد ما بر بام یارست بلادریست در عالم نهانی که بر ما گنج و بر...
غزل شمارهٔ ۳۳۷ – ببستی چشم یعنی وقت خواب است
ببستی چشم یعنی وقت خواب است نه خوابست آن حریفان را جواب است تو میدانی که ما چندان نپاییم ولیکن چشم مستت را شتاب است جفا میکن جفاات جمله لطف است خطا میکن...
غزل شمارهٔ ۳۳۸ – سماع از بهر جانِ بیقرارست
سماع از بهر جانِ بیقرارست سبک بَرجَه چه جای انتظارست؟! مشین این جا تو با اندیشه خویش اگر مردی برو آن جا که یارست مگو باشد که او ما را نخواهد که مرد تشنه را...