غزل شمارهٔ ۳۴۵ – بگو ای یار همراز این چه شیوهست
بگو ای یار همراز این چه شیوهست دگرگون گشتهای باز این چه شیوهست عجب ترک خوش رنگ این چه رنگست عجب ای چشم غماز این چه شیوهست دگربار این چه دامست و چه دانهست...
غزل شمارهٔ ۳۴۶ – شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت
شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت برای بندهٔ خود لطفها گفت چه گویم من مکافات تو ای جان؟ که نیکی تو را جانا خدا گفت ولیکن جان این کمتر دعاگو همه شب روی ماهت را دعا...
غزل شمارهٔ ۳۴۷ – قرار زندگانی آن نگارست
قرار زندگانی آن نگارست کز او آن بیقراری برقرارست مرا سودای تو دامن گرفتهست که این سودا نه آن سودای پارست منم سوزان در آتشهای نو نو مرا با یارکان اکنون چه...
غزل شمارهٔ ۳۳۱ – زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست از دور ببینی تو مرا شخص رونده آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست پیش آ و عدم شو که عدم معدن...
غزل شمارهٔ ۳۳۲ – این خانه که پیوسته در او بانگ چغانهست
این خانه که پیوسته در او بانگ چغانهست از خواجه بپرسید که این خانه چه خانهست این صورت بت چیست اگر خانهٔ کعبهست وین نور خدا چیست اگر دیر مغانهست گنجیست در...
غزل شمارهٔ ۳۳۳ – اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست ای خشک درختی که در آن باغ نرُستهست وی خوار عزیزی که در این ظلّ ِ شجر نیست بسکل ز جز...