غزل شمارهٔ ۲۹۷ – ای در غم تو به سوز و یارب
ای در غم تو به سوز و یارب بگریسته آسمان همه شب گر چرخ بگرید و بخندد آن جذبه خاک باشد اغلب از بس که بریخت اشک بر خاک شد خاک ز اشک او مطیب از گریه آسمان درآمد صد...
غزل شمارهٔ ۲۹۸ – آه از این زشتان که مهرو مینمایند از نقاب
آه از این زشتان که مهرو مینمایند از نقاب از درونسو کاهتاب و از برونسو ماهتاب چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب...
غزل شمارهٔ ۲۹۹ – یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
یا وصال یار باید یا حریفان را شراب چونک دریا دست ندهد پای نِه در جوی آب آن حریفان چو جان و باقیان جاودان در لطافت همچو آب و در سخاوت چون سحاب همرهانِ آبِ حیوان...
غزل شمارهٔ ۳۰۰ – کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب
کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب وآن حدیثِ چو شکر کز تو شنیدم همه شب گرچه از شمع تو میسوخت چو پروانه دلم گرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب شب به پیش رخ چون...
غزل شمارهٔ ۲۹۱ – ای خواب! به جان تو! زحمت بِبَری امشب
ای خواب! به جان تو! زحمت بِبَری امشب وز بهر خدا زین جا اندرگذری امشب هر جا که بپری تو ویران شود آن مجلس ای خواب! در این مجلس تا درنپری امشب امشب به جمال او...
غزل شمارهٔ ۲۹۲ – زان شاهد شکرلب زان ساقی خوشمذهب
زان شاهد شکرلب زان ساقی خوشمذهب جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب زان نورِ همه عالم هر شیوه همینالم تا بشنود احوالم ای دوست مخسب امشب گاهی به پریشانی گاهی...