غزل شمارهٔ ۲۳۷ – یار ما دلدار ما، عالم اسرار ما
یار ما دلدار ما، عالم اسرار ما یوسف دیدار ما، رونق بازار ما بر دم امسال ما، عاشق آمد پار ما مفلسانیم و تویی، گنج ما دینار ما کاهلانیم و تویی، حج ما پیکار ما...
غزل شمارهٔ ۲۳۸ – هله ای کیا نفسی بیا
هله ای کیا نفسی بیا در عیش را سره برگشا این فلان چه شد آن فلان چه شد نبود مرا سر ماجرا نهلد کسی سر زلف او نرهد دلی ز چنین لقا نکند کسی ز خوشی سفر نرود کسی ز...
غزل شمارهٔ ۲۳۹ – کرانی ندارد بیابان ما
کرانی ندارد بیابان ما قراری ندارد دل و جان ما جهان در جهان نقش و صورت گرفت کدامست از این نقشها آن ما چو در ره ببینی بریده سری که غلطان رود سوی میدان ما از او...
غزل شمارهٔ ۲۴۰ – تو جان و جهانی کریما مرا
تو جان و جهانی کریما مرا چه جان و جهان از کجا تا کجا که جان خود چه باشد بر عاشقان جهان خود چه باشد بر اولیا نه بر پشت گاویست جمله زمین که در مرغزار تو دارد چرا...
غزل شمارهٔ ۲۴۱ – نرد کف تو بردست مرا
نرد کف تو بردست مرا شیر غم تو خوردست مرا گشتم چو خلیل اندر غم تو آتشکدهها سردست مرا در خاک فنا ای دل بمران کز راندن تو گردست مرا میران فرسی در گلشن جان کز...
غزل شمارهٔ ۲۴۲ – خیک دل ما مشک تن ما
خیک دل ما مشک تن ما خوش نازکنان بر پشت سقا از چشمه جان پر کرد شکم کای تشنه بیا ای تشنه بیا سقا پنهان وان مشک عیان لیکن نبود از مشک جدا گر رقص کند آن شیر علم...