غزل شمارهٔ ۲۴۹ – دل بر ما شدهست دلبر ما
دل بر ما شدهست دلبر ما گل ما بیحدست و شکر ما ما همیشه میان گلشکریم زان دل ما قویست در بر ما زَهره دارد حوادثطبعی که بگردد بهگِرد لشکر ما؟ ما به پر...
غزل شمارهٔ ۲۵۰ – هین که منم بر در در برگشا
هین که منم بر در در برگشا بستن در نیست نشان رضا در دل هر ذره تو را درگهیست تا نگشایی بود آن در خفا فالق اصباحی و رب الفلق باز کنی صد در و گویی درآ نی که منم بر...
غزل شمارهٔ ۲۵۱ – پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا
پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا از من و ما بگذر و زوتر بیا پیشتر آ درگذر از ما و من پیشتر آ تا نه تو باشی نه ما کبر و تکبر بگذار و بگیر در عوض کبر چنین کبریا گفت الست...
غزل شمارهٔ ۲۵۲ – نذر کند یار که امشب تو را
نذر کند یار که امشب تو را خواب نباشد ز طمع برتر آ حفظ دماغ آن مدمغ بود چونک سهر باید یار مرا هست دماغ تو چو زیت چراغ هست چراغ تن ما بیوفا گر دبه پر زیت بود...
غزل شمارهٔ ۲۵۳ – چند نهان داری آن خنده را؟
چند نهان داری آن خنده را؟ آن مه تابندهٔ فرخنده را بنده کُند روی تو صد شاه را شاه کُند خندهٔ تو بنده را خنده بیآموز گل سرخ را جلوه کن آن دولت پاینده را بسته...
غزل شمارهٔ ۲۵۴ – باده ده آن یار قدح باره را
باده ده آن یار قدح باره را یار ترش روی شکرپاره را منگر آن سوی بدین سو گشا غمزه غمازه خون خواره را دست تو میمالد بیچاره وار نه به کفش چاره بیچاره را خیره و...