غزل شمارهٔ ۲۵۵ – خیز صبوحی کن و درده صلا
خیز صبوحی کن و درده صلا خیز که صبح آمد و وقت دعا کوزه پر از می کن و در کاسه ریز خیز مزن خنبک و خم برگشا دور بگردان و مرا ده نخست جان مرا تازه کن ای جانفزا خیز...
غزل شمارهٔ ۲۵۶ – داد دهی ساغر و پیمانه را
داد دهی ساغر و پیمانه را مایه دهی مجلس و میخانه را مست کنی نرگس مخمور را پیش کشی آن بت دردانه را جز ز خداوندی تو کی رسد صبر و قرار این دل دیوانه را تیغ برآور...
غزل شمارهٔ ۲۵۷ – لعل لبش داد کنون مر مرا
لعل لبش داد کنون مر مرا آنچ تو را لعل کند مر مرا گلبن خندان به دل و جان بگفت برگ منت هست به گلشن برآ گر نخریدهست جهان را ز غم مژده چرا داد خدا کهاشتری؟ در...
غزل شمارهٔ ۲۵۸ – گر بنخسبی شبی ای مه لقا
گر بنخسبی شبی ای مه لقا رو به تو بنماید گنج بقا گرم شوی شب تو به خورشید غیب چشم تو را باز کند توتیا امشب استیزه کن و سر منه تا که ببینی ز سعادت عطا جلوهگه...
غزل شمارهٔ ۲۵۹ – پیش کش آن شاه شکرخانه را
پیش کش آن شاه شکرخانه را آن گهر روشن دردانه را آن شه فرخرخ بیمثل را آن مه دریادل جانانه را روح دهد مرده پوسیده را مِهر دهد سینه بیگانه را دامن هر خار پر از...
غزل شمارهٔ ۲۶۰ – چرخ فلک با همه کار و کیا
چرخ فلک با همه کار و کیا گرد خدا گردد چون آسیا گرد چنین کعبه کن ای جان طواف گرد چنین مایده گرد ای گدا بر مثل گوی به میدانش گرد چونک شدی سرخوش بیدست و پا اسب و...