غزل شمارهٔ ۲۰۶ – ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که را ؟
ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که را ؟ ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا ؟ سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد گفت رو از من مجو غیر دعا و ثنا از کف تو ای قمر باغِ...
غزل شمارهٔ ۲۰۵ چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟
چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟ جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف زین رمه پُر ز لاف هیچ تو دیدی وفا ؟ روز دو سه ای زحیر...
غزل شمارهٔ ۲۰۴ سر به گریبان دَرَست صوفی اسرار را
سر به گریبان دَرَست صوفی اسرار را تا چه برآرد ز غیب عاقبت کار را می که به خُمِ حقست راز دلش مطلقست لیک بر او هم دقست عاشق بیدار را آب چو خاکی بُده باد در آتش...
غزل شمارهٔ ۲۰۳ آمد بهار خرم آمد نگار ما
آمد بهار خرم آمد نگار ما چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما آمد مهی که مجلس جان زو منورست تا بشکند ز باده گلگون خمار ما شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی ای سرو گلستان...
غزل شمارهٔ ۲۰۲ – هر روز بامداد سلام علیکما
هر روز بامداد سلام علیکما آن جا که شه نشیند و آن وقت مرتضا دل ایستاد پیشش بسته دو دست خویش تا دست شاه بخشد پایان زر و عطا جان مست کاس و تا ابدالدهر گه گهی بر...
غزل شمارهٔ ۲۰۱ – شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما ناچار گفتنیست تمامی ماجرا والله ز دور آدم تا روز رستخیز کوته نگشت و هم نشود این درازنا اما چنین نماید کاینک تمام شد چون ترک...