غزل شمارهٔ ۱۹۴ دامی نهادهام خوش آن قبله نظر را
دامی نهادهام خوش آن قبله نظر را ای عقل بام بر رو ای دل بگیر در را چون بشنوند چیزی گویند همدگر را در قعر چه سخن گو خلوت گزین سحر را در خانه دلم شد از بهر رهگذر...
غزل شمارهٔ ۱۹۳ بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را
بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را تا گل سجود آرد سیمای روی ما را رشک بهشت گردان امروز کوی ما را از ما رسد سعادت یار و عدوی ما را فحل و فراخ کردی زین می گلوی ما...
غزل شمارهٔ ۱۹۲ تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهانها
تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهانها تا وارهد به گیجی این عقل ز امتحانها مگذار کان مزور پیدا کند نشانها تو چون عصای موسی بگشا برو زبانها چون آینهست خوشتر در...
غزل شمارهٔ ۱۹۰ با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را بی تو نمیگوارد، این جام باده ما را مطرب قدح رها کن، زین گونه نالهها کن جانا یکی بها کن، آن جنس بیبها را آن عشق سلسلت را،...
غزل شمارهٔ ۱۸۹ آمد بهارِ جانها ای شاخِ تَر به رقص آ
آمد بهارِ جانها ای شاخِ تَر به رقص آ چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ ای شاهِ عشقپرور، مانندِ شیرِ مادر ای شیرجوش! در رو، جانِ پدر، به رقص آ چوگان...
غزل شمارهٔ ۱۸۸ اینجا کسیست پنهان خود را مگیر تنها
اینجا کسیست پنهان خود را مگیر تنها بس تیز گوش دارد مگشا به بد زبان را بر چشمهٔ ضمیرت کرد آن پری وثاقی هر صورت خیالت از وی شدهست پیدا هر جا که چشمه باشد،...