غزل شمارهٔ ۱۸۱ دل چو دانه ، ما مثال آسیا
دل چو دانه ، ما مثال آسیا آسیا کی داند این گردش چرا تن چو سنگ و آب او اندیشهها سنگ گوید « آب داند ماجرا » آب گوید « آسیابان را بپرس کاو فکند اندر نشیب این آب...
غزل شمارهٔ ۱۸۰ ای تو آب زندگانی فاسقنا
ای تو آب زندگانی فاسقنا ای تو دریای معانی فاسقنا ما سبوهای طلب آوردهایم سوی تو ای خضر ثانی فاسقنا ماهیان جان ما زنهارخواه از تو ای دریای جانی فاسقنا از ره هجر...
غزل شمارهٔ ۱۷۹ گر تو عودی سوی این مجمر بیا
گر تو عودی سوی این مجمر بیا ور برانندت ز بام از در بیا یوسفی از چاه و زندان چاره نیست سوی زهر قهر چون شکر بیا گفتنت الله اکبر رسمی است گر تو را آن اکبری اکبر...
غزل شمارهٔ ۱۷۸ میشدی غافل ز اسرار قضا
میشدی غافل ز اسرار قضا زخم خوردی از سلحدار قضا این چه کار افتاد آخر ناگهان این چنین باشد چنین کار قضا هیچ گل دیدی که خندد در جهان کو نشد گرینده از خار قضا هیچ...
غزل شمارهٔ ۱۷۷ ای بگفته در دلم اسرارها
ای بگفته در دلم اسرارها وی برای بنده پخته کارها ای خیالت غمگسار سینهها ای جمالت رونق گلزارها ای عطای دست شادی بخش تو دست این مسکین گرفته بارها ای کف چون بحر...
غزل شمارهٔ ۱۷۶ روح زیتونیست عاشق نار را
روح زیتونیست عاشق نار را نار میجوید چو عاشق یار را روح زیتونی بیفزا ای چراغ ای معطل کرده دست افزار را جان شهوانی که از شهوت زهد دل ندارد دیدن دلدار را پس به...