غزل شمارهٔ ۱۷۵ از ورای سر دل بین شیوهها
از ورای سر دل بین شیوهها شکل مجنون عاشقان زین شیوهها عاشقان را دین و کیش دیگرست اصل و فرع و سر آن دین شیوهها دل سخن چینست از چین ضمیر وحی جویان اندر آن چین...
غزل شمارهٔ ۱۷۴ ز آتش شهوت برآوردم تو را
ز آتش شهوت برآوردم تو را و اندر آتش بازگستردم تو را از دل من زادهای همچون سخن چون سخن من هم فروخوردم تو را با منی وز من نمیدانی خبر چشم بستم جادوی کردم تو را...
غزل شمارهٔ ۱۷۳ از یکی آتش برآوردم تو را
از یکی آتش برآوردم تو را در دگر آتش بگستردم تو را از دل من زادهای همچون سخن چون سخن آخر فروخوردم تو را با منی وز من نمیداری خبر جادو ام من جادویی کردم تو را...
غزل شمارهٔ ۱۷۲ در میان عاشقان عاقل مبا
در میان عاشقان عاقل مبا خاصه اندر عشق این لعلین قبا دور بادا عاقلان از عاشقان دور بادا بوی گلخن از صبا گر درآید عاقلی گو راه نیست ور درآید عاشقی صد مرحبا مجلس...
غزل شمارهٔ ۱۷۱ چون نمایی آن رخ گلرنگ را
چون نمایی آن رخ گلرنگ را از طرب در چرخ آری سنگ را بار دیگر سر برون کن از حجاب از برای عاشقان دنگ را تا که دانش گم کند مر راه را تا که عاقل بشکند فرهنگ را تا که...
غزل شمارهٔ ۱۷۰ تا به شب ای عارف شیرین نوا
تا به شب ای عارف شیرین نوا آن مایی آن مایی آن ما تا به شب امروز ما را عشرتست الصلا ای پاکبازان الصلا درخرام ای جان جان هر سماع مه لقایی مه لقایی مه لقا در میان...