غزل شمارهٔ ۲۷۴۳ – رو رو که از این جهان گذشتی
رو رو که از این جهان گذشتی وز محنت و امتحان گذشتی ای نقش شدی به سوی نقاش وی جان سوی جان جان گذشتی بر خور هله از درخت ایمان کز منزل بیامان گذشتی در آب حیات رو...
غزل شمارهٔ ۲۷۴۴ – روز طرب است و سال شادی
روز طرب است و سال شادی کامروز به کوی ما فتادی تاریکی غم تمام برخاست چون شمع در این میان نهادی اندیشه و غم چه پای دارد با آن قدح وفا که دادی ای باده تو از کدام...
غزل شمارهٔ ۲۷۴۵ – آخر گل و خار را بدیدی
آخر گل و خار را بدیدی روز و شب تار را بدیدی بس نقش و نگار درشکستی تا نقش و نگار را بدیدی از عالم خاک برگذشتی و آن گرد و غبار را بدیدی میخند چو گل در این...
غزل شمارهٔ ۲۷۴۶ – آن را که به لطف سر بخاری
آن را که به لطف سر بخاری از عقل و معامله برآری از یک نظرت قیامتی خاست یا رب تو در آن نظر چه داری از لعل تو دل دری بدزدید دزد است از آنش میفشاری بفشار به غم تو...
غزل شمارهٔ ۲۷۴۷ – خضری به میان سینه داری
خضری به میان سینه داری در آب حیات و سبزه زاری خضر آب حیات را نپاید گر بوی برد که تو چه داری در کشتی نوح همچو روحی در گلشن روح نوبهاری گر طبل وجودها بدرد از کتم...
غزل شمارهٔ ۲۷۴۸ – میآید سنجق بهاری
میآید سنجق بهاری لشکرکش شور و بیقراری گلزار نقاب میگشاید بلبل بگرفت باز زاری بر کف بنهاده لاله جامی کای نرگس مست بر چه کاری امروز بنفشه در رکوع است میجوید...