غزل شمارهٔ ۹۸ ای از نظرت مست شده اسم و مسمّا
ای از نظرت مست شده اسم و مسمّا ای یوسف جان گشته ز لبهات شکرخا ما را چه از آن قصّه که گاو آمد و خر رفت؟ هین وقت لطیف است از آن عربده بازآ ای شاه تو شاهی کن و...
غزل شمارهٔ ۹۷ رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را
رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را خود فاش بگو یوسف زرّین کمری را در شهر که دیدهست چنین شهره بتی را؟ در بر که کشیدهست سهیل و قمری را؟ بنشاند به مُلکت مَلِکی...
غزل شمارهٔ ۹۶ لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا تا از لب دلدار شود مست و شکرخا تا از لب تو بوی لب غیر نیاید تا عشق مجرّد شود و صافی و یکتا آن لب که بود کون خری بوسهگه او...
غزل شمارهٔ ۹۵ زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا زهی ماه زهی...
غزل شمارهٔ ۹۴ یقین گشت که آن شاه در این عرس نهانست
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا از آن آب حیاتست که ما چرخ زنانیم نه از کف و نه از نای نه دفهاست خدایا یقین گشت که آن...
غزل شمارهٔ ۹۳ میندیش میندیش که اندیشه گریها
میندیش میندیش که اندیشه گریها چو نفطند بسوزند ز هر بیخ تریها خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرت که تا جمله نیستان نماید شکریها جنونست شجاعت میندیش و درانداز چو...