غزل شمارهٔ ۲۷۲۳ – دیدی که چه کرد یار ما؟ دیدی؟
دیدی که چه کرد یار ما؟ دیدی؟ منصوبهٔ یار باوفا دیدی! زین نوع که مات کرد دلها را آن چشمه زندگی، کجا دیدی؟ در صورت مات برد میبخشد مقلوبگری چو او، که را...
غزل شمارهٔ ۲۶۹۱ – نگفتم دوش ای زین بخاری
نگفتم دوش ای زین بخاری که نتوانی رضا دادن به خواری در آن جانها که شکر روید از حق شکر باشد ز هر حسیش جاری اگر صد خنب سرکه درکشد او نه تلخی بینی او را نی نزاری...
غزل شمارهٔ ۲۶۹۳ – به تن با ما، به دل در مرغزاری
به تن با ما، به دل در مرغزاری چو دربند شکاری تو شکاری به تن این جا میانبسته چو نایی به باطن همچو باد بیقراری تنت چون جامه غوّاص بر خاک تو چون ماهی روش در آب...
غزل شمارهٔ ۲۶۹۴ – مرا بگرفت روحانی نگاری
مرا بگرفت روحانی نگاری کناری و کناری و کناری بزد با من میان راه تنگی دوچاری و دوچاری و دوچاری ز جان برخاست ز آتشهای عشقش بخاری و بخاری و بخاری مبادا هیچ دل را...
غزل شمارهٔ ۲۶۹۵ – متاز ای دل سوی دریای ناری
متاز ای دل سوی دریای ناری که میترسم که تاب نار ناری وجودت از نی و دارد نوایی ز نی هر دم نوایی نو برآری نیستانت ندارد تاب آتش وگرچه تو ز نی شهری برآری میان شهر...
غزل شمارهٔ ۲۶۹۶ – مرا در خنده میآرد بهاری
مرا در خنده میآرد بهاری مرا سرگشته میدارد خماری مرا در چرخ آوردهست ماهی مرا بییار گردانید یاری چو تاری گشتم از آواز چنگی نوایش فاش و پیدا نیست تاری جهانی...