غزل شمارهٔ ۲۷۰۵ – مرا هر لحظه منزل آسمانی
مرا هر لحظه منزل آسمانی تو را هر دم خیالی و گمانی تو گویی کو طمع کردهست در من جهانی زین خیال اندر زیانی بر آن چشم دروغت طمع کردم که چون دوزخ نمودستت جنانی بر...
غزل شمارهٔ ۲۷۰۶ – چه دلشادم به دلدار خدایی
چه دلشادم به دلدار خدایی خدایا تو نگهدار از جدایی بیا ای خواجه بنگر یار ما را چو از اصحاب و از یاران مایی بدان شرطی که با ما کژ نبازی وگر بازی تو با ما برنیایی...
غزل شمارهٔ ۲۷۰۷ – کجایید ای شهیدان خدایی
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را درگشایی کجایید ای ز جان و جا...
غزل شمارهٔ ۲۷۰۸ – تو هر روزی از آن پشته برآیی
تو هر روزی از آن پشته برآیی کنی مر تشنه جانان را سقایی تو هر صبحی جهان را نور بخشی که جان جان خورشید سمایی مباد آن روز کز تو بازماند دو دیدهای چراغ و روشنایی...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۱ – بر من نیستی یارا کجایی
بر من نیستی یارا کجایی به هر جایی که هستی جان فزایی ز خشم من به هر ناکس بسازی به رغم من به هر آتش درآیی چو بینی مر مرا نادیده آری چنین باشد وفا و آشنایی عزیزی...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۵ – بیاموز از پیمبر کیمیایی
بیاموز از پیمبر کیمیایی که هر چت حق دهد میده رضایی همان لحظه در جنت گشاید چو تو راضی شوی در ابتلایی رسول غم اگر آید بر تو کنارش گیر همچون آشنایی جفایی کز بر...