غزل شمارهٔ ۲۶۶۳ – مرا چون ناف بر مستی بریدی
مرا چون ناف بر مستی بریدی ز من چه ساقیا دامن کشیدی چنین عشقی پدید آری به هر دم پدیدآرنده چون ناپدیدی دهل پیدا دهلزن چون است پنهان زهی قفل و زهی این بیکلیدی...
غزل شمارهٔ ۲۶۶۴ – از این تنگین قفس جانا پریدی
از این تنگین قفس جانا پریدی وزین زندان طراران رهیدی ز روی آینه گل دور کردی در آیینه بدیدی آنچ دیدی خبرها میشنیدی زیر و بالا بر آن بالا ببین آنچ شنیدی چو آب و...
غزل شمارهٔ ۲۶۶۷ – مبارک باد بر ما این عروسی
مبارک باد بر ما این عروسی خجسته باد ما را این عروسی چو شیر و چون شکر بادا همیشه چو صهبا و چو حلوا این عروسی هم از برگ و هم از میوه ممتع مثال نخل خرما این عروسی...
غزل شمارهٔ ۲۶۶۸ – خبر واده کز این دنیای فانی
خبر واده کز این دنیای فانی به تلخی میروی یا شادمانی عجب یارا ز اصحاب شمالی عجب ز اصحاب ایمان و امانی عجب همراز نفس سگ پرستی عجب همراه شیر راه دانی عجب در...
غزل شمارهٔ ۲۶۶۹ – برفتیم ای عقیق لامکانی
برفتیم ای عقیق لامکانی ز شهر تو تو باید که بمانی سفر کردیم چون استارگان ما ز تو هم سوی تو که آسمانی یکی صورت رود دیگر بیاید به مهمانخانهات زیرا که جانی که...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۰ – خوشی آخر بگو ای یار چونی
خوشی آخر بگو ای یار چونی از این ایام ناهموار چونی به روز و شب مرا اندیشه توست کز این روز و شب خون خوار چونی از این آتش که در عالم فتادهست ز دود لشکر تاتار...