غزل شمارهٔ ۲۶۷۲ – دلا در روزه مهمان خدایی
دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سرایی در این مه چون در دوزخ ببندی هزاران در ز جنت برگشایی نخواهد ماند این یخ زود بفروش بیاموز از خدا این کدخدایی برون کن...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۳ – سؤالی دارم ای خواجه خدایی
سؤالی دارم ای خواجه خدایی که امروز این چنین شیرین چرایی کی باشد مه که گویم ماه رویی کی باشد جان که گویم جان فزایی مثالی لایق آن روی خوبت بسی شبها ز حق کردم...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۴ – هلا ای آب حیوان از نوایی
هلا ای آب حیوان از نوایی همیگردان مرا چون آسیایی چنین میکن که تا بادا چنین باد پریشان دل به جایی من به جایی نجنبد شاخ و برگی جز به بادی نپرد برگ که...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۷ – سلام علیک ای مقصود هستی
سلام علیک ای مقصود هستی هم از آغاز روز امروز مستی توی می واجب آید باده خوردن توی بت واجب آید بت پرستی به دوران تو منسوخ است شیشه بگردان آن سبوهای دودستی بیا...
غزل شمارهٔ ۲۶۷۸ – اگر خورشید جاویدان نگشتی
اگر خورشید جاویدان نگشتی درخت و رخت بازرگان نگشتی دو دست کفشگر گر ساکنستی همیشه گربه در انبان نگشتی اگر نه عشوههای باد بودی سر شاخ گل خندان نگشتی چه گویم گر...
غزل شمارهٔ ۲۶۶۶ – به تن این جا به باطن در چه کاری
به تن این جا به باطن در چه کاری شکاری میکنی یا تو شکاری کز او در آینه ساعت به ساعت همیتابد عجب نقش و نگاری مثال باز سلطان است هر نقش شکار است او و میجوید...