غزل شمارهٔ ۳۱۷۲ – ای که ازین تنگ قفس میپری
ای که ازین تنگ قفس میپری رخت به بالای فلک میبری زندگی تازه ببین بعد ازین چند ازین زندگی سرسری؟! در هوس مشتریت عمر رفت ماه ببین و بره از مشتری دلق شپشناک...
غزل شمارهٔ ۳۱۵۶ – در غم یار، یار بایستی
در غم یار، یار بایستی یا غمم را کنار بایستی زانچ کردم کنون پشیمانم دل امسال پار بایستی دل من شیر بیشه را ماند شیر در مرغزار بایستی تا بدانستیی ز دشمن و دوست...
غزل شمارهٔ ۳۱۵۹ – زندگانی مجلس سامی
زندگانی مجلس سامی باد در سروری و خودکامی نام تو زنده باد کز نامت یافتند اصفیا نکونامی میرسانم سلام و خدمتها که رهی را ولی انعامی چه دهم شرح اشتیاق که خود...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۱ – خامشی ناطقی مگر جانی
خامشی ناطقی مگر جانی میزنی نعرههای پنهانی تو چو باغی و صورتت برگی باغ چه صد هزار چندانی بی تو باغ حیات زندانیست هست مردن خلاص زندانی چون تو بحری و صورتت...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۲ – ای که مستک شدی و میگویی
ای که مستک شدی و میگویی تو غریبی و یا از این کویی مست و بیخویش میروی چپ و راست بی چپ و راست را همیجویی نی چپست و نه راست در جانست آن که جان خسته از پی اویی...
غزل شمارهٔ ۳۱۶۳ – عشق در کفر کرد اظهاری
عشق در کفر کرد اظهاری بست ایمان ز ترس زناری بانگ زنهار از جهان برخاست هیچ کس را نداد زنهاری هیچ کنجی نبود بیخصمی هیچ گنجی نبود بیماری نی که یوسف خزید در چاهی...