غزل شمارهٔ ۳۱۴۴ – بحر ما را کنار بایستی
بحر ما را کنار بایستی وین سفر را قرار بایستی شیر بیشه میان زنجیرست شیر در مرغزار بایستی ماهیان میطپند اندر ریگ راه در جویبار بایستی بلبل مست سخت مخمورست گلشن...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۵ – آوخ آوخ چو من وفاداری
آوخ آوخ چو من وفاداری در تمنای چون تو خونخواری آوخ آوخ طبیب خونریزی بر سر زار زار بیماری آن جفاها که کردهای با من نکند هیچ یار با یاری گفتمش «قصد خون من...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۶ – ای دلزار محنت و بلا داری
ای دلزار محنت و بلا داری بر خدا اعتمادها داری اینچنین حضرتی و تو نومید؟ مکن ای دل، اگر خدا داری رخت اندیشه میکشی هرجا بنگر آخر، جز او کرا داری؟ لطفهایی که کرد...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۷ – ساقیا ساقیا روا داری
ساقیا ساقیا روا داری که رود روز ما به هشیاری گر بریزی تو نقلها در پیش عقلها را ز پیش برداری عوض باده نکته میگویی تا بری وقت ما به طراری درد دل را اگر...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۸ – تا شدستی امیر چوگانی
تا شدستی امیر چوگانی ما شدستیم گوی میدانی ما در این دور مست و بیخبریم سر این دور را تو میدانی چون به دور و تسلسل انجامد نکته ابتر بود به ربانی لیک دور و...
غزل شمارهٔ ۳۱۴۹ – مستم از بادههای پنهانی
مستم از بادههای پنهانی وز دف و چنگ و نای پنهانی مر چنین دلربای پنهان را واجب آمد وفای پنهانی میزند سالها در این مستی روح منهای های پنهانی گفتم ای دل کجایی...