غزل شمارهٔ ۳۱۲۹ – رضیت بما قسمالله لی
رضیت بما قسمالله لی و فوضت امری دلی خالقی لقد احسنالله فیما مضی کذالک یحسن فیما بقی ایا ساقی جان هر متقی بگردان چو مردان، می راوقی بخر جان و دلرا ز اندیشها...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۲ – خواهیم یارا کامشب نخسپی
خواهیم یارا کامشب نخسپی حق خدا را کامشب نخسپی چون سرو و سوسن تا روز روشن خوبیم و زیبا کامشب نخسپی یار موافق تا صبح صادق شاهی و مولا کامشب نخسپی ای ماه پاره...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۳ – حدی نداری در خوش لقایی
حدی نداری در خوش لقایی مثلی نداری در جان فزایی بر وعده تو بر نجده تو که م دوش گفتی هی تو کجایی کردم کرانه ز اهل زمانه رفتم به خانه تا تو بیایی نزلت چشیدم رویت...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۴ – تو جان مایی، ماه سمایی
تو جان مایی، ماه سمایی فارغ ز جمله اندیشهایی جویی ز فکرت، داروی علت فکرست اصل علت فزایی فکرت برون کن، حیرت فزون کن نی مرد فکری مرد صفایی فکرت درین ره شد ژاژ...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۵ – با چرخ گردان تیره هوایی
با چرخ گردان تیره هوایی دارد همیشه قصد جدایی هذا محمد قتلی تغمد انا معود حمد الجفایی هذا حبیبی هذا طبیبی هذا ادیبی هذا دوایی هذا مرادی هذا فؤادی هذا عمادی هذا...
غزل شمارهٔ ۳۱۳۶ – خواهی ز جنون بویی ببری
خواهی ز جنون بویی ببری ز اندیشه و غم میباش بری تا تنگ دلی از بهر قبا جانت نکند زرین کمری کی عشق تو را محرم شمرد تا همچو خسان زر میشمری فوق همهای چون نور شوی...