غزل شمارهٔ ۳۰۲۳ – قصر بود روح ما نی تل ویرانهای
قصر بود روح ما نی تل ویرانهای همدم ما یار ما نی دم بیگانهای بادیهای هایلست راه دل و کی رسد جز که دل پردلی رستم مردانهای نی دل خصم افکنی بل دل خویش افکنی نی...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۴ – بستگی این سماع هست ز بیگانهای
بستگی این سماع هست ز بیگانهای ز ارچلی جغد گشت حلقه چو ویرانهای آنک بود همچو برف سرد کند وقت را چون بگدازد چو سیل پست کند خانهای غیر برونی بدست غیر درونی بتر...
غزل شمارهٔ ۳۰۲۵ – جای دگر بودهای زانک تهی رودهای
جای دگر بودهای زانک تهی رودهای آب دگر خوردهای زانک گل آلودهای مست دگر بادهای کاحمق و بس سادهای دل چه بدو دادهای رو که نیاسودهای گنج روان در دلت بر سر...
غزل شمارهٔ ۳۰۳۴ – میرسد ای جان باد بهاری
میرسد ای جان باد بهاری تا سوی گلشن دست برآری سبزه و سوسن لاله و سنبل گفت بروید هر چه بکاری غنچه و گلها مغفرت آمد تا ننماید زشتی خاری رفعت آمد سرو سهی را یافت...
غزل شمارهٔ ۳۰۳۵ – دوش همه شب دوش همه شب
دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام افندی آخر شب شد آخر شب شد خوردم می از جام افندی شیر و شکر را شمس و قمر را مایه ببخشد نام افندی نور دو عالم عشق قدیمی دولت...
غزل شمارهٔ ۳۰۳۶ – گاه چو اشتر در وحل آیی
گاه چو اشتر در وحل آیی گه چو شکاری در عجل آیی کجکنن اغلن چند گریزی عاقبت آخر در عمل آیی در سوی بیسو میرو و میجو تا کی ای دل در علل آیی در طلبی تو در طرب...