غزل شمارهٔ ۳۰۲۸ – ای صنم گلزاری چند مرا آزاری
ای صنم گلزاری چند مرا آزاری من چو کمین فلاحم تو دهیم سالاری چند مرا بفریبی هر چه کنی میزیبی چند به دل آموزی مغلطه و طراری آن که از آن طراری باز بر او برشکنی...
غزل شمارهٔ ۳۱۱۸ – نگارا، چرا قول دشمن شنیدی؟!
نگارا، چرا قول دشمن شنیدی؟! چرا بهر دشمن ز چاکر بریدی؟! چه سوگند خوردی؟! چه دل سخت کردی که گویی که هرگز مرا خود ندیدی مها، بار دیگر نظر کن به چاکر چنین دان،...
غزل شمارهٔ ۳۱۱۹ – نشانت کی جوید که تو بینشانی
نشانت کی جوید که تو بینشانی مکانت کی یابد که تو بیمکانی چه صورت کنیمت که صورت نبندی که کفست صورت به بحر معانی از آن سوی پرده چه شهری شگرفست که عالم از آن...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۹ – بداد پندم استاد عشق ز استادی
بداد پندم استاد عشق ز استادی که هین بترس ز هر کس که دل بدو دادی هر آن کسی که تو از نوش او بنوشیدی ز بعد نوش کند نیش اوت فصادی چو چشم مست کسی کرد حلقه در گوشت ز...
غزل شمارهٔ ۳۱۰۰ – ببست خواب مرا جاودانه دلداری
ببست خواب مرا جاودانه دلداری به زیر سنگ نهان کرد و در بن غاری به خواب هم نتوان دید خواب چشم مرا چو مردهای که درافتاد در نمکساری کجاست خواب و کجا چشم و کو قرار...
غزل شمارهٔ ۳۱۰۱ – کسی که باده خورد بامداد زین ساقی
کسی که باده خورد بامداد زین ساقی خمار چشم خوشش بین و فهم کن باقی به ناشتاب سعادت مرا رسید شتاب چنانک کعبه بیاید به نزد آفاقی بیا حیات همه ساقیان بپیما زود شراب...