غزل شمارهٔ ۳۱۲۰
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۰ اگر چه لطیفی و زیبالقایی به جان بقا رو ز جان هوایی هوا گاه سردست و گه گرم و سوزان وفا زو چه جویی ببین بیوفایی...
غزل شمارهٔ ۳۰۸۷ – اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری
اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری تو خار را همه گل بین چو بهر گل زاری نمیشناسی باشد که خار گل باشد اگر چه می خلدت عاقبت کند یاری درون خار گلست و برون خار گلست به...
غزل شمارهٔ ۳۰۸۸ – حرام گشت از این پس فغان و غمخواری
حرام گشت از این پس فغان و غمخواری بهشت گشت جهان زانک تو جهان داری مثال ده که نروید ز سینه خار غمی مثال ده که کند ابر غم گهرباری مثال ده که نیاید ز صبح غمازی...
غزل شمارهٔ ۳۰۸۹ – به اهل پرده اسرارها ببر خبری
به اهل پرده اسرارها ببر خبری که پردههای شما بردرید از قمری نشسته بودند یک شب نجوم و سیارات برای طلعت آن آفتاب در سمری برید غیرت شمشیر برکشید و برفت که در...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۰ – بجه بجه ز جهان تا شه جهان باشی
بجه بجه ز جهان تا شه جهان باشی شکر ستان هله تا تو شکرستان باشی بجه بجه چو شهاب از برای کشتن دیو چو ز اختری بجهی قلب آسمان باشی چو عزم بحر کند نوح کشتیاش باشی...
غزل شمارهٔ ۳۰۹۱ – اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی
اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی ببینی آنچ نبی دید و آنچ دید ولی خدا ندانی خود را و خاص بنده شوی خدای را تو ببینی به رغم معتزلی اگر تو رند تمامی ز احمقان بگریز گشا...