غزل شمارهٔ ۲۹۸۶ – ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای
ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای یک یک بگو تو راز چو از عین خانهای از بیم آتش تو زبان را ببستهایم تا خود چه آتشی تو و یا چه زبانهای هر دم خرابیی است ز تو...
غزل شمارهٔ ۲۹۸۷ – ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای
ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای وی رشک ماه و گنبد مینا چگونهای ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست ما بیتو خستهایم تو بیما چگونهای آن جا که با تو نیست...
غزل شمارهٔ ۲۹۸۸ – هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی
هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی بر گرد حوض گردی و در حوض درفتی اسپت بیاورند که چالاک فارسی شربت بیاورند که مخمور شربتی بی خواب و بیقراری شبهای تا به روز خواب...
غزل شمارهٔ ۲۹۸۹ – رویش ندیده پس مکنیدم ملامتی
رویش ندیده پس مکنیدم ملامتی نادیده حکم کردن باشد غرامتی پروانه چون نسوزد چون شمع او بود چون خم نیاورم ز چنان سروقامتی آن مه اگر برآید در روز رستخیز برخیزد از...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۰ – جان خاک آن مهی که خداش است مشتری
جان خاک آن مهی که خداش است مشتری آن کس ملک ندید و نه انسان و نی پری چون از خودی برون شد او آدمی نماند او راست چشم روشن و گوش پیمبری تا آدمی است آدمی و تا ملک...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۱ – ای عشق پرده در که تو در زیر چادری
ای عشق پرده در که تو در زیر چادری در حسن حوریی تو و در مهر مادری در حلقه اندرآ و ببین جمله جانها در گوش حلقه کرده به قانون چاکری در آینه نظر کن و در چشم خود...