غزل شمارهٔ ۲۹۹۲ – ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری
ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری گه لوح دل بخواندم و گه نقش کافری گه در زمین خدمت چون خاک ره شدم بر چرخ روح گاه دویدم باختری گم گشته از خود و دل و دلبر هزار...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۴ – ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی دم میدهی تو گرم و دم سرد میکشی خالی است اندرون تو از بند لاجرم خالی کننده دل و جان مشوشی نقشی کنی به صورت معشوق هر کسی هر...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۵ – اندر میان جمع چه جان است آن یکی
اندر میان جمع چه جان است آن یکی یک جان نخوانمش که جهان است آن یکی سوگند میخورم به جمال و کمال او کز چشم خویش هم پنهان است آن یکی بر فرق خاک آب روان کرد عشق او...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۶ – گر من ز دست بازی هر غم پژولمی
گر من ز دست بازی هر غم پژولمی زیرک نبودمی و خردمند گولمی گر آفتاب عشق نبودیم چون زحل گه در صعود انده و گه در نزولمی ور بوی مصر عشق قلاوز نیستی چون اهل تیه حرص...
غزل شمارهٔ ۲۹۹۷ – ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی در عشق آفتاب تو همخرقه منی والله که عاشقی و بگویم نشان عشق بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی از...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۸ – ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی
ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی تشنه دلان خود را کردید بس سقایی جان تشنه ابد شد وین تشنگی ز حد شد یا ضربت جدایی یا شربت عطایی ای زهره مزین زین هر دو یک نوا زن...