غزل شمارهٔ ۲۹۸۱ – ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی
ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی وی پاکشیده از ره کو شرط همرهی مغز جهان توی تو و باقی همه حشیش کی یابد آدمی ز حشیشات فربهی هر شهر کو خراب شد و زیر او زبر زان شد...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۲ – گر از شراب دوشین در سر خمار داری
گر از شراب دوشین در سر خمار داری بگذار جام ما را با این چه کار داری ور تازهای نه دوشین بنشین بیا بنوش این تا از خیال پیشین زنهار سر نخاری تا سنگ را پرستی از...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۳ – بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری
بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری داوود روزگاری با نغمه زبوری یا مصر پرنباتی یا یوسف حیاتی یعقوب را نپرسی چونی از این صبوری بازآمد آن قیامت با فتنه و ملامت...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۸ – مطرب چو زخمهها را بر تار میکشانی
مطرب چو زخمهها را بر تار میکشانی این کاهلان ره را در کار میکشانی ای عشق چون درآیی در عالم جدایی این بازماندگان را تا یار میکشانی کوری رهزنان را ایمن کنی...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۹ – ای آنک جمله عالم از توست یک نشانی
ای آنک جمله عالم از توست یک نشانی زخمت بر این نشانه آمد کنون تو دانی زخمی بزن دگر تو مرهم نخواهم از تو گر یک جهان نماند چه غم تو صد جهانی در شرح درنیایی چون...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۰ – رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی
رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی جویای هر چه هستی میدانک عین آنی خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد آن به که رقص آری دامن همیکشانی روزی کنار گیری ای ذره...