غزل شمارهٔ ۲۹۵۵ – چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی
چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی این جان و عقل مسکین کی یابد از تو تسکین زین سان که تو نهادی قانون می فروشی سرنای جان ما...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۶ – دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی
دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی ناموس و پادشاهی در عشق هست خامی عاشق چو قند باید بیچون و چند...
غزل شمارهٔ ۲۹۵۷ – اندر شکست جان شد پیدا لطیف جانی
اندر شکست جان شد پیدا لطیف جانی چون این جهان فروشد وا شد دگر جهانی بازار زرگران بین کز نقد زر چه پر شد گرچه ز زخم تیشه درهم شکست کانی تا تو خمش نکردی اندیشه...
غزل شمارهٔ ۳۲۰۵ – روزن دل! آه چه خوش روزنی
روزن دل! آه چه خوش روزنی یا تو مگر روزن یار منی عمرک یا نخلة هل تأذنی نحو جنی غصنک کی نجتنی روزن آن خانه اگر نیستی پس تو ز چه روی چنین روشنی کل سراج حدث ینطفی...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۳ – گرمی مجوی الا از سوزش درونی
گرمی مجوی الا از سوزش درونی زیرا نگشت روشن دل ز آتش برونی بیمار رنج باید تا شاه غیب آید در سینه درگشاید گوید ز لطف چونی آن نافههای آهو و آن زلف یار خوش خو آن...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۴ – ای مبدعی که سگ را بر شیر میفزایی
ای مبدعی که سگ را بر شیر میفزایی سنگ سیه بگیری آموزیش سقایی بس شاه و بس فریدون کز تیغشان چکد خون زان روی همچو لاله لولی است و لالکایی ناموسیان سرکش جبارتر ز...