غزل شمارهٔ ۲۹۴۵ – ای حیلههات شیرین تا کی مرا فریبی
ای حیلههات شیرین تا کی مرا فریبی آن را که ملک کردی دیگر چرا فریبی اما چو جمله عالم ملک تو است کلی بیرون ز ملکت خود دیگر که را فریبی داوود را فریبی در دام ملک...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۶ – دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی
دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی دی بحر تلخ بودی امروز گوهرستی دی بایزید بودی و اندر مزید بودی و امروز در خرابی دردی فروش و مستی دردی بنوش ای جان بسکل ز هوش ای...
غزل شمارهٔ ۲۹۴۷ – یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی
یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی چندین قدح بخوردی جامی به من ندادی تو از شراب مستی من هم ز بوی مستم بو نیز نیست اندک در بزم کیقبادی بسیار عاشقان را کشتی تو...
غزل شمارهٔ ۲۹۲۹ – ای خیالی که به دل میگذری
ای خیالی که به دل میگذری نی خیالی نی پری نی بشری اثر پای تو را میجویم نه زمین و نه فلک میسپری گر ز تو باخبران بیخبرند نه تو از بیخبران باخبری مونس و یار...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۰ – تو چرا جمله نبات و شکری
تو چرا جمله نبات و شکری تو چرا دلبر و شیرین نظری تو چرا همچو گل خندانی تو چرا تازه چو شاخ شجری تو به یک خنده چرا راه زنی تو به یک غمزه چرا عقل بری تو چرا صاف...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۱ – از دلبر نهانی گر بوی جان بیابی
از دلبر نهانی گر بوی جان بیابی در صد جهان نگنجی گر یک نشان بیابی چون مهر جان پذیری بیلشکری امیری هم ملک غیب گیری هم غیب دان بیابی گنجی که تو شنیدی سودای آن...