غزل شمارهٔ ۲۹۳۲ – چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی
چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی چون شمع زنده باشی همچون شرر نخسپی درهای آسمان را شب سخت میگشاید نیک اختریت باشد گر چون قمر نخسپی گر مرد آسمانی مشتاق آن جهانی...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۳ – ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی
ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی موقوف وقت بودی تعجیل مینمودی وقت نماز آمد برجه چرا نشستی بر بوی قبله حق صد قبله میتراشی...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۴ – گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی
گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی گفتی قرار یابم خود بیقرار گشتی خضرت چرا نخوانم کآب حیات خوردی پیشت چرا نمیرم چون یار یار گشتی گردت چرا نگردم چون خانه خدایی پایت...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۵ – گرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
گرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی ورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادی گرچه به نقش پستی بر آسمان شدستی قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۶ – ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی ای فضل خوش چو جانی وز...
غزل شمارهٔ ۲۹۳۷ – از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی
از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی اشتر در او نگنجد با آن همه درازی آن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن تو اشتر جمال عشق است با قد و سرفرازی رطل گران شه را این...