غزل شمارهٔ ۲۸۷۱ – به دغل کی بگزیند دل یارم یاری
به دغل کی بگزیند دل یارم یاری کی فریبد شه طرار مرا طراری کی میان من و آن یار بگنجد مویی کی در آن گلشن و گلزار بخسپد ماری عنکبوتی بتند پرده اغیار شود همچو صدیق...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۲ – مرغ اندیشه که اندر همه دلها بپری
مرغ اندیشه که اندر همه دلها بپری به خدا کز دل و از دلبر ما بیاثری آفتابی که به هر روزنهای درتابی از سر روزن آن اصل بصر بیبصری باد شبگیر که چون پیک خبرها...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۳ – رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری سوی دریای معانی که گرامی گهری برگذشتی ز بسی منزل اگر یادت هست مکن استیزه کز این مصطبه هم برگذری پر فروشوی از این آب و گل و باش...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۴ – سحری کرد ندایی عجب آن رشک پری
سحری کرد ندایی عجب آن رشک پری که گریزید ز خود در چمن بیخبری رو به دل کردم و گفتم که زهی مژده خوش که دهد خاک دژم را صفت جانوری همه ارواح مقدس چو تو را منتظرند...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۵ – نی تو شکلی دگری سنگ نباشی تو زری
نی تو شکلی دگری سنگ نباشی تو زری سنگ هم بوی برد نیز که زیباگهری دل نهادم که به همسایگیت خانه کنم که بسی نادر و سبز و تر و عالی شجری سبزهها جمله در این سبزی تو...
غزل شمارهٔ ۲۸۷۷ – بر یکی بوسه حقستت که چنان میلرزی
بر یکی بوسه حقستت که چنان میلرزی ز آنک جان است و پی دادن جان میلرزی از دم و دمدمه آیینه دل تیره شود جهت آینه بر آینه دان میلرزی این جهان روز و شب از خوف و...